مامان مژگان و باباعلی و نی نی کلوچه

سلامی دوباره

1393/9/24 9:54
نویسنده : مامان مژگان
161 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام

خیلی وقته دلم بی حوصله تر از این بود که بیام و اینجا مطلبی واسه نی نی کوچولوی خشگلم بزارم،نمی دونم چرا یهوو دلم خواست بیام چیزی واست بنویسم عزیز دل مامان مژگان.

می دونی کلوچه هر روز به فکرتم و یه لحظه هم از ذهنم دور نمیشی دلم میخواد همه جا باهام باشی و خونواده 2 نفره ی مارو رنگ و بوی تازه ببخشی.نمی دونم به خاطر منه و یا واقعا که با با علی زیاد راجع به تو فکر نمی کنه یا حرف نمی زنه حتی یه وقتایی میگه شاید زوده اصلا بهش فکر نکن مگه الان چی کم داریم.بابا علی همش به کار و پول بیشتر فکر می کنه میگه می خوام همه چی بهتر بشه ولی نمیدونم چه جوری.ولی من می دونم بابا علی خیلی مرد و خیلی قوی همشم به فکر زندگیمونه اون دوست داشتنی ترین همسر روی زمینه.نی نی کلوچه قول می دی خودت به خدا بگی زود بیای پیشمون .،آخه اصلا دیگه دلم طاقت دوریتو نداره به خدا قسم نا امید نیستم ولی خسته ام.ای خدا یاریم کن جز تو از چه کسی یاری بخواهم.هوارتا بوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)