مامان مژگان و باباعلی و نی نی کلوچه

روزنگار زندگی

1392/11/5 9:03
نویسنده : مامان مژگان
498 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز 5 بهمن سال 92 هست ،خوب که به قبل فکر می کنم روزهای قشنگ زیادی رو دیدم و یکی از اون روزها 90/5/2 روز ازدواجم با عشقم ،علی عزیزم ،همسفرم است. بعد گذشت 1 سال تقریبا پارسال همین موقع ها بود که به فکر سه نفره شدن افتادیم و حسابی ذهنمون مشغول شد البته علی اصلا به روی خودش نمیاره ولی من می دونم اونم به اندازه من ذهنش درگیر رویاهای نی نی دار شدنمون هستش.خلاصه هر نذر و نیازی که به ذهنم می رسیده رو به درگاه باری تعالی کردم تا خدا مرحمت کنه و از چشمه ی رحمت بیکران خودش نی نی ما رو زودی بفرسته چون یه خورده طولانی شد دلم ترسید و لی چون خدا رو دارم به خودم نهیب زدم بابا تو یکی مث خدا را داری که هیچ وقت تنهات نمی ذاره و همه چیو به موقع می ده حسم بهم میگه یه نی نی خشگل تو دلمه ولی باید تا 10 بهمن صبر کنم ببینم چی میشه. خدا جونم شکرت خدا جونم به حق دستان کوچک بی بی رقیه ودل دریایی اش قسمت می دم امیدمو ناامید نکنیا. هوارتا تا بوسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)